شهید باکری
چهارشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ
کلام شهید | |
خاطره برادرم هردومان را خوب می شناخت. آمد به من گفت: «زندگی کردن با مهدی خیلی سخته ها، صفیه.» گفتم: «می دونم.» گفت: «مطمئنی پشیمان نمی شوی؟» با اطمینان کامل گفتم: «بله.» شاید فکر مهریه هم از همین جا توی ذهنم شکل گرفت که باید ساده باشد. آن قدر ساده که هیچ کس نتواند فکرش را بکند. مهدی هم به همین فکر می کرد. وقتی گفت: «یک جلد کلام الله و یک قبضه کلت» شادی در چشم های هردومان و در سکوتی که پیش آمد، موج زد. شهید مهدی باکری |
- ۹۲/۱۱/۰۹