شهید عباس پورش همدانی
شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۲۱ ب.ظ
کلام شهید | |
خاطره نزدیک خط دشمن گرا می دادم . گلوله ی توپ و خمپاره بود ک سوت می کشید و تند و یک ریز، مثل باران بهاری می بارید . خاکریز عراقی ها به هم ریخته بود. با دوربین نگاه کردم دو نفر، برانکار به دست، از خاکریز عراقی ها سرازیر شدند. حسن راشناختم . یک سر برانکار را گرفته بود، هی دولا راست می شد و به دو می آمد. شهید حسن باقری |