شهید خرازی
سه شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۰۸ ب.ظ
کلام شهید | |
خاطره نصف شب پشم پشم را نمی دید؛سوار تانک ، وسط دشت. کنار برجک نشسته بودم . دیدم یکی پیاده می آید. به تانک ها نزدیک می شد، سمت دور می شد. سمت ما هم آمد دستش را دور پایم حلقه کرد. پایم را بوسید . گفت « به خدا سپرده متون » گفتم « حاج حسین ؟» گفت « هیس ! اسم نیار.» رفت طرف تانک بعدی. شهید خرازی |
- ۹۲/۱۲/۰۶