شهید محمد رحیمى
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ
کلام شهید | |
خاطره پسر بچه چهارده ساله ای بین ما بود که بیش از چهل و هشت ساعت نبود که به جبهه اعزام شده بود. می گفتند قاچاقی آمده و توی خط با او آشنا شده بودم و به گروه ما در جا به جایی مجروحین کمک می کرد و بچه پرکار و فعالی بود. در یکی از حملات، ترکش خمپاره دشمن، به پهلویش خورد. هر چه تلاش کردیم موفق به نجات او نشدیم و او در آغوشم شهید شد. ساعت ها برای او گریه می کردم. |
- ۹۲/۱۲/۱۹