خاطره ای از زندگانی شهید نامجو
جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۴۳ ق.ظ
کلام شهید | |
خاطره مرتب روزه می گرفت.خیلی وقتا هم نماز شب می خوند.نماز شباش معمولی نبود،طوری گریه می کرد که اتاق به لرزه می افتاد . گاهی از صدای گریه اش بیدار می شدیم.هیچ وقت دوست نداشت مرفه زندگی کنیم.از روز اول زندگیمون توی منزل اجاره ای زندگی می کردیم... ارتش به پرسنل خونه سازمانی می داد،وقتی ازش خواستم یه منزل سازمانی بگیره ، گفت:بذار کسانی که نیاز دارن بگیرن... خاطره ای از زندگانی شهید نامجو |
- ۹۲/۱۲/۲۳