شهید محمد طالبى
شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۵۲ ب.ظ
کلام شهید | |
خاطره یازده ماه اسیر بود و بعد هم زنده به گورش کرده بودن.وقتی پیداش کردیم موهای سرش رو تراشیده بودن و همه ی ناخناش رو کشیده بودن،همه جای بدنش کبود بود و سرش هم شکسته.خانم های مسن نمی ذاشتن جوونا برن تو غسال خونه؛وقتی هم که اومدن بیرون،قدرت تعریف کردن نداشتن. خدا رحمتش کنه؛دختر کم حرف و آرومی بود،ولی وقتی می خواست حدیث و روایت یا داستان بگه،حسابی تلافی می کرد و از گفتن خسته نمی شد. (شهیده ناهید فاتحی کرجو) |
- ۹۲/۱۲/۲۴