فاطمه
الزهراء سلام الله علیها فرمودند :
حرم [الله]
الشِّرْکَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا
تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَکُمْ
بِهِ، وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ
الْعُلَماءِ. (ریاحین الشّریعة ، ج 1، ص 312؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها ، ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن
مظلومه )
و خداوند
سبحان شرک را حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل
آیند؛ پس آن طورى که شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و کارى کنید تا با
اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.بنابر این باید اطاعت و پیروى کنید از خداوند
متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى کرده است ، زیرا که تنها علما
از خداى سبحان خوف خواهند داشت .
همه نیازهای ما حتی تفریح نیاز به ضوابطی دارد. سنت های جامعه
در صورتی مشروع است که منابع دینی آن را تأیید کنند. مسلمانی به حرف نیست به رعایت
ضابطه هاست. مراسم چهارشنبه سوری به دلیل مجموعه ای از آفات زیر مجوز شرعی
ندارد:
ترویج خرافات.
آزار رساندن به دیگران.
سلب آسایش و امنیت
عمومی.
ایجاد خسارت مالی و جانی به خود و دیگران. پیامبر صلی الله فرمودند: ملعون من ضار
مؤمناً.
ایجاد مزاحمت برای دیگران
ایجاد ترس و وحشت.
اسراف و از بین بردن
سرمایه ها.
مخالفت با ضوابط و قوانین کشور. [1]
پی نوشت :
[1] . محمود اکبری، احکام دو دقیقه ای،
چاپ دوم، نشر فتیان، قم، 1391، ص206.
جواب
در ذبح مرغ و هر حیوان دیگر علاوه بر وجوب رو به قبله بودن و ذکر «بسم الله» و آهن بودن آلت ذبح و مسلمان بودن ذابح باید عمل ذبح به نحوى باشد که مستند به ذابح گردد مثل آنکه چند مرغ را بخواباند و تیغه ماشین را بکشد تا گردن آنها را ببرد.
از جمله علائم حتمیّه ظهور حضرت قائم (عج)، کسوف آفتاب در نیمه ماه رمضان و خسوف ماه در آخر همان ماه است. («منتهی الآمال»، باب 14، فصل 7، علامت 8)
راه شناخت عاقل و احمق ( اخلاقى (
وَ قَالَ علی[علیه السلام] لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ
ترجمه :.قال
الرضى و هذا من المعانى العجیبة الشریفة و المراد به أن العاقل لا یطلق لسانه إلا
بعد مشاورة الرویة و مؤامرة الفکرة و الأحمق تسبق حذفات لسانه و فلتات کلامه
مراجعة فکره و مماخضة رأیه فکأن لسان العاقل تابع لقلبه و کأن قلب الأحمق تابع
للسانه .
و درود خدا بر او، فرمود : زبان عاقل در
پْشت قلب اوست ، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد.این سخنان ارزشمند و شگفتى آور است ، که
عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمى سازد . اما احمق هر چه بر زبانش
آید مى گوید بدون فکر و دقت ، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان
مى گیرد.
کلام شهید | |
خاطره یازده ماه اسیر بود و بعد هم زنده به گورش کرده بودن.وقتی پیداش کردیم موهای سرش رو تراشیده بودن و همه ی ناخناش رو کشیده بودن،همه جای بدنش کبود بود و سرش هم شکسته.خانم های مسن نمی ذاشتن جوونا برن تو غسال خونه؛وقتی هم که اومدن بیرون،قدرت تعریف کردن نداشتن. خدا رحمتش کنه؛دختر کم حرف و آرومی بود،ولی وقتی می خواست حدیث و روایت یا داستان بگه،حسابی تلافی می کرد و از گفتن خسته نمی شد. (شهیده ناهید فاتحی کرجو) |
«شیخ زین الدّین، علی بن فاضل» اهل مازندران و از شهرکی به نام «إبْریم» بود. («نجم الثّاقب»، ص 296)
وی یکی از شیوخ صالح باورع و ساکن نجف اشرف بود که در حدود سال 690 ه.ق طی
یک ماجرائی که خودش نقل کرده است وارد«جزیره خضراء» شده و در آنجا با یاران
خاصّ آن حضرت به گفتگو نشسته است.
«علی بن فاضل»، داستان خود را به طور مفصّل همراه با مسائلی در کتابی به نام «الفوائد الشّمسیّة» آورده است.
خلاصه ماجرا از زبان علی بن فاضل مازندرانی:
«وارد شهری از شهرهای غرب (اسپانیا) شدم، مرکبهائی از بلاد امام عصر (عج)
وارد آنجا شد، یکی از مسافرین آنها پیر مردی بود که چون مرا دید گفت: نام
تو چیست؟ گمان می کنم علی باشد.
گفتم آری،
گفت: نام پدرت چیست؟ گویا فاضل باشد.
گفتم: آری، چه خوب نام من و پدرم را می شناسی.
گفت: بدان که نام واصل و وصف و خصوصیّات تو را برای من بیان کرده اند و من تا جزیره خضراء با تو هستم.
بسیار خوشحال شدم. مرا با خود به دریا برد، روز شانزدهم به آب سفیدی رسیدیم، پرسیدم اینجا کجاست؟
گفت: بحر ابیض است و آن، جزیره خضراء است، که این آب سفید اطرافش را گرفته
است و به حکمت خداوند چون کشتیها و وسائل نقلیّه دیگر دشمنان به اینجا رسند
غرق می شوند و به آن حضرت دست نیابند.
سپس وارد جزیره خضرا شدیم و رفتیم در مسجد، شخصی به نام «سیّد شمس الدّین»
را دیدم که می گفت: من از نوه های امام عصر (عج) هستم. (نوه پنجم). پس از
گفتگوئی به او گفتم: هرگز امام را دیده ای؟
گفت: «نه ولی پدرم نقل کرد که صدای امام را شنیده ام و خودش را ندیده ام و امّا جدّم، هم خودش را دیده است و هم صدایش را شنیده است».
آنگاه با آن سیّد از شهر بسرون رفتیم و به پیر مردی رسیدیم، از سیّد احوال
آن پیر مرد را پرسیدم، گفت: «این کوه را می بینی، در وسط آن جای خرّمی است و
در آن چشمه ای است و کنار چشمه، قبّه ای است و این مرد با رفیقش خادم آن
قبّه است، من هر صبح جمعه می روم آنجا خدمت امام عصر (عج) (البته با توجّه
به آغاز ماجرا خود امام را نمی بیند و صدایش را نمی شنود) و در قبّه دو
رکعت نماز می خوانم و کاغذی می یابم که در آن حکم مرافعه ای را که در هفته
به من رجوع می کنند در آن نوشته، کا غذ را برمی دارم و هر چه در آن نوشته
به آن عمل می کنم».
علی بن فاضل می گوید: از خادمها خواهش کردم مرا به حضور امام (عج) ببرند،
گفتند: راهی ندارد، آن رفیقم به من گفت: «دستور آمده که تو را به وطن
برگردانم، برای من و تو مخالفت روا نیست». («حضرت مهدی (عج)، فروغ...»، ص
68 به نقل از «اثباة الهداة»، ج 7، ص 371)
محمد بن ابراهیم بن مهزیار (ره ) که پسر وکیل
امام حسن عسکری علیه السلام در
اهواز بود می گوید: بعد از وفات امام حسن عسکری علیه السلام، درباره جانشین آن حضرت ، شک کردم ، و نزد
پدرم (ابراهیم ) مال زیادی که مربوط به امام علیه السلام بود، جمع شده بود، پدرم آن مال را برداشته و سوار کشتی شد، و
من نیز برای بدرقه به دنبالش رفتم ، در کشتی تب سختی کرد و گفت : پسر جان مرا بر
گردان که این بیماری ، نشانه مرگ است ، و به من گفت : نسبت به این مال از خدا بترس
(و آن را از دستبرد ورثه و دیگران حفظ کن و به صاحبش برسان )، و وصیت خود را به
من کرد و پس از سه روز از دنیا رفت . |
متن آیه
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
ترجمه
فرزند نیاورده و فرزند کسى نیست.
تفسیر
صَمَدیّت و بی نیازى
خداوند از همه چیز، دلیل آن است که او نیاز به فرزند و والدین ندارد. «اللّه الصمد.
لم یلد و لم یولد»
خداوند علّتى ندارد و از چیزى به وجود نیامده است. «و لم
یولد»
مولود، معلول است و نمىتواند خدا باشد. «و لم یولد» (چگونه مسیحیان عیسى
را مولود مریم، ولى باز هم او را خدا می دانند؟)