دریافت
حجم: 233 کیلوبایت
در یک پارک شهربازی، پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه
می کرد، که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود . بادکنک فروش یک بادکنک قرمز را رها
کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین وسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد.
سپس بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد،
بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاهپوست هنوز
به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود، تا این که پس از لحظاتی
پرسید: آقا اگر بادکنک سیاه را هم رها کنید بالا می رود؟ مرد بادکنک فروش لبخندی به
روی پسرک زد و با دندان نخی که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف
بالا اوج گرفت و گفت : آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه
چیزی است که در درون بادکنک وجود دارد. [1]
پی نوشت : نرم افزار نیشها و نوش ها، سایت اسک دین دات
کام
کلام شهید | |
خاطره سال آخر دبیرستان بود.شب با مهمون غریبه اى اومد خونه.شام بهش داد و حسابى ازش پذیرایى کرد.مى گفت: از شهرستان اومده و توی تهران آشنایی نداره.فردا صبح اداره ى ثبت کار داره ، بعدش میره.دلش نمى آمد کسى گوشه ى خیابان بخوابه به بزرگی دلش غبطه خوردم... خاطره ای از زندگی سردار شهید حسن باقری |
سؤال
آیا بافندگى و خرید و فروش
جوراب نازک شرعاً جایز است؟
جواب
اگر تولید و خرید و فروش آن به قصد پوشیدن زنان در برابر مردان اجنبى نباشد، اشکال ندارد.
آیه الله خامنه ای،اجوبه الاستفتائات،1370
امام علی علیه السلام فرمودند :
فَوْتُ الْحَاجَةِ
أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَیْرِ أَهْلِهَا.( نهج البلاغه،حکمت66)
از دست دادن حاجت بهتر
از درخواست کردن از نااهل است.
امام هادی علیه السلام در سن شش سالگی به امامت رسید و چون پیشتر امام جواد علیه السلام در هشت سالگی به امامت رسیده بود از این بابت برای شیعیان در پذیرش امامت او مشکلی پیش نیامد . جز عده کمی که به امامت موسی مبرقع معتقد شدند و پس از مدتی انان نیز به امامت امام هادی علیه السلام گردن نهادند .رفتار سیاسی خاصی برای امام در این دوره شاید نتوان مثال زد گر چه امام در این سن هم به برخوردهای سیاسی با حکومت وقت پرداخت . امام تا سن 15سالگی معاصر معتصم همان قاتل پدرش بود . گرچه گزارشهای مفصل و حتی مجملی درباره این دوره از زندگی امام در دسترس نیست اما می توان این دوره را با دوره زندگانی امام رضا و هارون و امام کاظم و منصور مقایسه کرد .وجه شباهت این است که ائمه ما پس از شهادت پدرانشان به وسیله خلیفه عباسی از گزند خلیفه قاتل نسبت به خود در امان بوده اند .چرا که خلیفه قدرت بر شهادت دو امام در دوران حکومتی خود را نداشته و شهادت امام پیشین برایش دردسرهای روحی و اجتماعی خاصی می آفرید .سالهای 15 تا 20سالگی امام همزمان با حکومت واثق شد و پس از واثق امام تا 38 سالگی خود همدوران متوکل بود .پس از متوکل فرزندش منتصر شش ماه حکومت کرد و مستعین تا 42سالگی امام خلیفه بود که پس از مرگش معتز تا سال 255 هجری که امام در این هنگام 45 ساله بود خلافت کرده و دست خود را به خون امام آغشته کرد .از مشخصه های حکومت عباسی در این دوره ، زوال هیبت و عظمت خلافت است ، از دوره متوکل به بعد ترکان وارد دستگاه خلافت شدند و جای ایرانیان را گرفتند ،کار به جایی رسید که خلافت یک مقام تشریفاتی شد . در عین حال هرگاه احساس خطری از سوی مخالفان می شد خلفا و کارمندان و اطرافیان در سرکوبی و نابودی مخالف یکصدا میشدند . ادامه دارد.
متن آیه
لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
ترجمه
تا بر آنچه از دست دادید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نکنید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشى را دوست ندارد.
تفسیر
حوادث، هدفدار است.
«ما أصاب من مصیبة... لکیلا تأسوا على ما فاتکم...»
نعمتها از خداوند است،
«آتاکم» ولى سلب نعمت به خداوند نسبت داده نشده است. «ما فاتکم»
علم به آثار و
اهداف حوادث، سبب آرامش است. «فى کتاب من قبل ان نبرءها... لکیلا تأسوا»
خداوند
از ثبت حوادث در لوح محفوظ خبر داده تا بندگان غصّه نخورند و مغرور نشوند. «لکیلا
تأسوا... و لاتفرحوا»
غم و شادى طبیعى بد نیست، اندوه خوردن بر گذشتهها و یا
سرمست شدن به داشتهها مذموم است. «لکیلا تأسوا... و لاتفرحوا»
کسى که از
مقدّرات الهى غافل است، گمان مىکند فضیلتى دارد که خداوند به خاطر آن به او نعمت
داده و لذا بر دیگران فخر مىفروشد. «مختال فخور»
خیالهاى درونى، مقدّمه فخر
فروشىهاى بیرونى است. «مختال فخور»