قرآن کلام نورانی

قرآن کلام نورانی

قرآن کلام نورانی
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

شرایط سیاسی زمان امام حسن عسکری علیه السلام

امام علی علیه السلام فرمودند :

امام حسین علیه السلام فرمودند :

پیش داوری

ویژگی های دوران امامت امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام

مثلث عشق

لباس بدن نما

علم بهتر است یا ثروت؟!

آقای عباسی چرا از رهبر انتقاد نمی کنید؟

سؤالهای شب اول قبر

اسرار نام های حضرت فاطمه (س)

حکم شوخی با نامحرم چیست؟

نظر رهبر معظم انقلاب راجع به عید نوروز

نوروز

پیامبر و اهل بیت ایشان عالی ترین سرمشق اخلاقی برای دنیای بشریت هستند

تقویم دسکتابی شمیم یار 1393

زیارت جامعه کبیره

قرار نهاوند منشاوی سوره آل عمران آیه 8

تغییر جنسیّت‌ ناراضیان جنسی

کلیپی زیبا از خدام حرم امام حسین علیه السلام

کلیپی زیبا از پسر 3 ساله - حافظ کل قرآن

تلاوت استاد سعید طوسی در سنین نوجوانی...

حوادث 11 سپتامبر در قرآن

جملات زیبا چارلی چاپلین به دخترش

آیا خانه و ماشین ولوازم مورد نیاز انسان یا خانواده خمس دارد؟

خاطره ای از سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت

نظر مراجع نسبت به موسیقی درمانی برای افسردگی و غیره ...

دعای امیر المؤمنین با صدای سماواتی در مسجد کوفه

آیا پس انداز حقوق ماهیانه خمس دارد؟

آخرین نظرات
نویسندگان

۸۳ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

۲۹
اسفند

کلام شهید
 یک سفارش دارم به دوستان و همکلاسی هایم، و اینکه همه کارهایتان فقط برای رضای خدا باشد. در همه حال، چه راه رفتن، چه درس خواندن، چه صحبت کردن به یاد خدا باشید.

شهید مهدی مهدی زاده

خاطره
 توی سنگری، ده پانزده متری من بود. داشتیم آتش می ریختیم؛ صدایم زد. رفتم توی سنگرش، دیدم گلوله خورده. با چفیه زخمش را بستم و خبر دادم تا ببرندش عقب. موقع رفتن گفت: «اسلحه ام اینجاست. تا هوا روشن بشه یه بار از سنگر من تیراندازی کن، یک بار از سنگر خودت که عراقی ها نفهمند سنگر من خالی شده.»
  • علی اکبر هدایتیان
۲۸
اسفند

کلام شهید
 یاران شتاب کنید...گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ،اما پشیمانان را می پذیرند.
شهید سید مرتضی آوینی

خاطره
 وقتی که کنار ما بود ، انگار آرامتر بودیم. امدادگر بود آرام و مهربان .هر کسی زخمی می شد داد میزد: «امدادگر... امدادگر«... و او خودش و میرسوند بالای سرش و زخم هاش رو می بست . توی یکی از عملیات ها ، خود امدادگر گلوله خورد. دیگه نمیتونست بگه امدادگر ... زیر لب آهسته ناله میکرد : یا زهرا... یا زهرا...
  • علی اکبر هدایتیان
۲۷
اسفند

کلام شهید
 یاری دین تو و حسین زمان خمینی بت شکن بوده است.
شهید صابر امانی


خاطره
 تک تیر انداز خودی را صدا زدم،گفتم: اوناهاش،اونجاست،بزنش....
اسلحه اش را برداشت ، نشانه گرفت ، نفسش را حبس کرد
و لی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!!!!!
لحظه ای بعد دوباره نشانه گرفت و شلیک کرد.گفتم: چرا بار اول نزدی؟؟
به آرامی گفت «داشت آب می خورد»
  • علی اکبر هدایتیان
۲۶
اسفند

کلام شهید
 یاد خدا دلها را آرامش میدهد.
شهید جواد وزین

خاطره
 گفتم: «کجا برادر؟»
گفت: «با برادر فلانی کار دارم.»
گفتم: «لطفاً سلاحتون را تحویل بهید»
گفت: «الله اکبر!»
گفتم: «یعنی چی؟»
گفت: «ما مسلح به الله اکبریم.» بعد هم زیر زیرکی خندید.
  • علی اکبر هدایتیان
۲۵
اسفند

کلام شهید
 هیچگاه حرفهایی را که می شنوید بدون تحقیق قبول نکنید، تا شایعه در مقصودش که از بین بردن اسلام و لوث کردن سران انقلاب است ناکام بماند.
شهید عباس اکبری

خاطره
 در منطقه ی دربندی خان مجروح شدم. سه ماه و نیم نمی توانستم راه بروم. شبی خیلی گریه کردم، دیگر خسته شده بودم. امام زمان (عج) را به مادرش قسم دادم. دلم برای جبهه پر می زد. صبح زود همین که از خواب برخاستم، سراغ عصا رفتم و شروع کردم با اعتماد راه رفتن. پاهایم سالم بود و من از شوق تا دو روز اشک می ریختم و گریه می کردم.
(شهید محمد کمالیان)
  • علی اکبر هدایتیان
۲۴
اسفند

کلام شهید
 هیچ گاه از یاد خدا غافل نشوى، و همیشه تقوا را پیشه کن.
شهید محمد طالبى

خاطره
 یازده ماه اسیر بود و بعد هم زنده به گورش کرده بودن.وقتی پیداش کردیم موهای سرش رو تراشیده بودن و همه ی ناخناش رو کشیده بودن،همه جای بدنش کبود بود و سرش هم شکسته.خانم های مسن نمی ذاشتن جوونا برن تو غسال خونه؛وقتی هم که اومدن بیرون،قدرت تعریف کردن نداشتن.
خدا رحمتش کنه؛دختر کم حرف و آرومی بود،ولی وقتی می خواست حدیث و روایت یا داستان بگه،حسابی تلافی می کرد و از گفتن خسته نمی شد. (شهیده ناهید فاتحی کرجو)
  • علی اکبر هدایتیان
۲۴
اسفند



دریافت
حجم: 431 کیلوبایت


  • علی اکبر هدایتیان
۲۳
اسفند

کلام شهید
 هیچ کس بی آنکه سعی کند به زیارت آفتاب نخواهد رفت
شهید سعید جان بزرگی

خاطره
 مرتب روزه می گرفت.خیلی وقتا هم نماز شب می خوند.نماز شباش معمولی نبود،طوری گریه می کرد که اتاق به لرزه می افتاد . گاهی از صدای گریه اش بیدار می شدیم.هیچ وقت دوست نداشت مرفه زندگی کنیم.از روز اول زندگیمون توی منزل اجاره ای زندگی می کردیم...
ارتش به پرسنل خونه سازمانی می داد،وقتی ازش خواستم یه منزل سازمانی بگیره ، گفت:بذار کسانی که نیاز دارن بگیرن...

خاطره ای از زندگانی شهید نامجو
  • علی اکبر هدایتیان
۲۲
اسفند

کلام شهید
 هیچ شرافتی بالاتر از تسلیم بودن در مقابل خدا نیست.
شهید محمد کمالی

خاطره
 خوابیده بود. بحث می کردیم. این قدر داد و فریاد کردیم که از خواب پرید . « چیه ؟ چی شده ؟» گفتم« این می گه واسه چی خاک ریز نزدی برامون.» گفت« خب چرا نزدی؟» گفتم « آقا جون ! وسط روز روز که نمی شه خاک ریز زد.» بلند شد، نشست .« روز و شب نداره. پاشو بریم، بینم می شده خاک ریز بزنی و نزده ای.» شهید خرازی
  • علی اکبر هدایتیان
۲۱
اسفند

کلام شهید
 هنوز ندای ( هل من ناصر ینصرنی ) حسین(علیه السلام) از کنار فرات به گوش میرسد.
شهید علی اکبر گنابادی


خاطره
 دلم راضی نمیشد برود. گفتم : «اگر بروی شیرم را حلالت نمی کنم.»
گفت : «قبول! یعنی راضی هستی من توی خیابان تصادف کنم و بمیرم ولی در جبهه شهید نشوم؟! اصلا اگر نگذاری بروم شکایتت را پیش حضرت زینب (سلام الله علیها) میکنم. مگر خون من از خون علی اکبر و علی اصغر امام حسین رنگین تر است؟»
می دانستم حریفش نمیشوم. گفتم : «برو ، خدا به همراهت...»
دانش آموز شهید محمد رضا شمس الدین
  • علی اکبر هدایتیان
۲۰
اسفند

کلام شهید
 همیشه و در همه حال در صحنه بودن خود را حفظ کنید. با منافقین و افراد ضد دین با تمام کوشش مبارزه و مقابله کنید. چرا که آنان نوکری بیش نیستند، و وظیفه نوکر اجرای امر ارباب است، و اینان دنبال فرصت می گردند تا به انقلاب ضربه ای وارد آورند.
شهید ابوالفضل الماسی

حاطره
 هروقت حاجی از منطقه به منزل می آمد,بعد از احوال پرسی با من, با همان لباس خاکی بسیجی,به نماز می ایستاد.
یک روز به شوخی گفتم: تو مگه چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن,نماز می خوانی؟ نگاهی کرد و گفت: هروقت تو را می بینم, احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم.
سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت
  • علی اکبر هدایتیان
۱۹
اسفند

کلام شهید
 همیشه قرآن را سرلوحه ى کارهاى خودتان قرار دهید و خودتان را در حضور خدا بدانید.
شهید محمد رحیمى

خاطره
 پسر بچه چهارده ساله ای بین ما بود که بیش از چهل و هشت ساعت نبود که به جبهه اعزام شده بود. می گفتند قاچاقی آمده و توی خط با او آشنا شده بودم و به گروه ما در جا به جایی مجروحین کمک می کرد و بچه پرکار و فعالی بود.
در یکی از حملات، ترکش خمپاره دشمن، به پهلویش خورد. هر چه تلاش کردیم موفق به نجات او نشدیم و او در آغوشم شهید شد. ساعت ها برای او گریه می کردم.
  • علی اکبر هدایتیان
۱۸
اسفند

کلام شهید
 همیشه در نبرد با شیطان درونى نفس مبارزه کنید که راه مبارزه با نفس در این است، قرآن و نهج البلاغه زیاد بخوانید.
شهید صفدر صفدرى

خاطره
 آخرین برگ از نوشته های یکی از شهدای کانال حنظله:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.آب را جیره بندی کرده ایم.نان را جیره بندی کرده ایم.
عطش همه را هلاک کرده است.همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند.
دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه
  • علی اکبر هدایتیان
۱۷
اسفند

کلام شهید
 همیشه در کارهاى اسلام شرکت کنید. و همیشه به یاد خدا باشید.
شهید عیدمحمد نجاری

خاطره
 وقتی دکتر تیر خورد ، همه ی بچه ها آمدنددیدنش. باور نمی کردند. می گفتند دکتر رویین تن است. تصرف دارد روی گلوله ها. مسیرشان را عوض می کند. از این حرف ها . دکتر وقتی شنید ، خیلی خندید.
خاطره ای از زندگی شهید مصطفی چمران
  • علی اکبر هدایتیان
۱۶
اسفند

کلام شهید
 همیشه دنیای آخرت را در نظر داشته باشید و خدا را از یاد مبرید .
شهید نبی اله زمانی

خاطره
 باشگاه گلف اهواز شده بود پایگاه منتظران شهادت. یکی از اتاق های کوچکش را با فیبر جدا کرد؛ محل استراحت و کار. روی در هم نوشت « 100% شناسایی، 100% موفقیت.» گفت «حتی با یه بی سیم کوچیک هم شده باید بی سیم های عراقی را گوش کنید. هرچی سند و نامه هم پیدا می کنید باید ترجمه به شه.» از شناسایی که می آمد، با سر و صورت خاکی می رفت اتاقش. اطلاعات را روی نقشه می نوشت. گزارش های روزانه رانگاه می کرد.
شهید حسن باقری
  • علی اکبر هدایتیان
۱۵
اسفند

کلام شهید
 همیشه با وضو باشید و به دعاها اهمیت دهید.
شهید محمد خلیلی طرقبه


خاطره
 خیلی آقا بود.تا می شنید رزمنده ای شهید شده ، می رفت و پیشونی اش رو می بوسید. تا اینکه خبر دادن توی یه عملیات به شهادت رسیده. به اتفاق چند تا از بچه ها رفتیم و به تلافی اون بوسه هایی که بر پیشونی شهدا زده بود ،پیشونیش رو بوسه باران کنیم.
رسیدیم بالای سرش. پارچه رو کنار زدیم. اما دیدیم سر نداره...
  • علی اکبر هدایتیان
۱۴
اسفند

کلام شهید
 همه از این دنیا خواهیم رفت آنچنان که همه رفته اند فقیر و غنی بزرگ و کوچک و صاحب نام و بی نام و نشان پس چه خوب است آنچنان رویم که ملائک و فرشتگان و انبیا و اولیا بر ما سلام گویند.
شهید غلامعباس فضلی

خاطره
 پول ها و طلاهاش رو داد و خداحافظی کرد
داشت از در ستاد پشتیبانی جنگ می رفت بیرون که مسئول ستاد گفت:مادر! رسیدتون رو نمی گیرین؟
پیرزن لبخندی زد و گفت:من برای دادن شوهر و دوتا پسرم از کسی رسید نگرفتم
اینا که دیگه چیزی نیست...
  • علی اکبر هدایتیان
۱۳
اسفند

کلام شهید
 هموطنان مبارز و انقلابیم، ولایت فقیه استمرار راه انبیاست. اسلام پس از گذشت سالها بار دیگر جانی دوباره گرفته است. قلب اسلام ولایت فقیه است پس ولایت فقیه را باید سالم نگه داریم تا اسلام جانش سلامت باشد.
شهید بخش الله میرزایی

خاطره
 با یه موتور درب و داغون می یومد کمیته.سر و کله اش که پیدا میشد بچه ها تیکه بارش می کردند
- آقای بروجردی! پارکینگ ماشین های ضد گلوله اون طرفه ، برو اونجا پارکش کن
- حاجی ! حیفه اینو سوار میشی ها! میدونی بهش خط بیفته چی میشه؟!
- حاجی بده ببرمش روش چادر بکشم تا آفتاب نخوره ، حیفه
بروجردی هم کم نمی آورد،موتور رو داد به این آخری و گفت:بارک الله! ببر چادر بکش روش ، فقط مواظب باشیا ، ما همین یه وسیله رو داریم ...
شهید محمد بروجردی
  • علی اکبر هدایتیان
۱۲
اسفند

کلام شهید
 همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید که سعادت شما در این کار است.
شهید میرابراهیم موسوی حبیبی

خاطره
 یک آینه کوچک خریدیم،یک حلقه هزار تومانی و یک انگشتر سه هزار تومانی به اصرار مادرشان،و سراغ چیز دیگری نرفتیم و این شد خرید من!
اما ناصر هر کاری کردیم نیامد گفت:من خریدی ندارم کت و شلوار که هیچ وقت نمی پوشم.حلقه که دستم نمی کنم.پس دیگر خریدی نداریم!!!
ولی ما دست بردار نبودیم،با برادرم رفتیم برایش یک بلوز و شلوار و یک پلیور خریدم،چیزهایی که میدانستم می پوشد.!!!
شهید ناصر کاظمی
  • علی اکبر هدایتیان
۱۱
اسفند

کلام شهید
 همگیتان را به اطاعت از فرماندهی کل قوا و ولایت فقیه سفارش میکنم.
شهید عباس قلی تمنا لو

خاطره
 علی توی چشمهایش نگاه می کرد. برایش تعریف می کرد. خواب دیده بود حضرت زهرا با دو تا کوزه ی پر از گل آمده خانه شان.یکی از کوزه ها را به مادر داده ، با یک نگاه عجیب ، مثل این که بخواهد دل داریش بدهد.اشک های مصطفی(ردائی پور) می ریخت روی صورتش. هر وقت اسم حضرت زهرا می آمد همین طور گریه می کرد. گفت دسته گلی که حضرت به مادر دادن، مال من بود ، اون یکی مال علی.من دیگه مال این دنیا نیستم.»
  • علی اکبر هدایتیان